وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تورا پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
وقتی عطش طعم تورا
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بود مو چشمان تو
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
No comments:
Post a Comment