Thursday, June 28, 2007
Patriotism ....
--
George Bernard Shaw
Tuesday, June 26, 2007
The COOL Almighty.... (More Than A Miracle)
I've noticed that for every game we play, there is a very important and useful lesson which almost no way other than what God have chosen, can truly make me realize. Lessons that I may even find in too many books or hear from too many people, but I will never realize the true meaning before I experience it in my life and IN MY OWN WAY. Maybe because there is never two or more individuals who are entirely the same, and everyone IS too unique than s/he may ever thinks!
But today, I've realized a huge fact that God has more power than I can even imagine, and this COOL ALMIGHTY can even make me deeply, madly, truly fall in love with God's Self. Its true that God is Almighty just like what every religion ever said, but what they never said or even accepted is that this Dear Almighty is too COOL and ATTRACTIVE to resist!
Few days ago I've thought of something which was somehow related to here's climate, while I would never imagine that the COOL ALMIGHTY can even make it RAIN IN SUMMER! [Can you believe its raining in June 26th!! - especially in Tehran!!] And I can't hide the fact that I'm more than happy that my (maybe ours) dear Almighty is very serious about being COOL (sometimes even in sending miseries! -I've experienced it myself a lot!).
So I've just realized a very COOL FACT which is:
"No matter what I think and do, and no matter what happens in the world, I always can count on a very COOL and KIND ALMIGHTY who will NEVER LET ME DOWN" -That's might be why I LOVE THE ALMIGHTY GOD.
P.S: It never is a game of winning and losing. It always end up all being WINNERS. Maybe there never is a real LOSER. And sometimes I think I might believe in such a thing only because I've never been in some people's shoes who seemed to be surrounded by PURE MISERY. But I end up thinking that it is always possible for every miserable life to reveal a fantastic future for many famous people I've known (who became known for the huge unbelievable change they've made in their life), and it can even happen to people like me! TRUST ME: IT IS A VERY COOL ALMIGHTY OUT THERE FOR EVERYONE.
Saturday, June 16, 2007
Alley !

کوچه
بي تو ، مهتاب شبي ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهان خانه جانم ، گل ياد تو ، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد ؛
عطر صد خاطره پيچيد :
يادم آمد که : شبي با هم از آن کوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو ، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه ، محو تماشاي نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ.
يادم آمد : تو به من گفتي :
- از اين عشق حذر کن !
لحظه اي چند بر اين آب نظر کن.
آب ، آئينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است !
تا فراموش کني ، چندي از اين شهر سفر کن !
با تو گفتم : حذر از عشق ؟ - ندانم
سفر از پيش تو ، هرگز نتوانم ،
نتوانم !
روز اول ، که دل من به تمناي تو پر زد
چون کبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي ، من نه رميدم ، نه گسستم.
باز گفتم که : تو صيادي و من آهوي دشتم
تا بدام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ، ناله تلخي زد و به گريخت ...
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آمد که : دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندو کشيدم
نگستم ، نرميدم.
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب هاي دگر هم
نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکني ديگر از آن کوچه گذر هم ....
بي تو ، اما ، به چه حالي من از آن کوچه گذشتمSunday, June 10, 2007
My Pray...
نبودی نبودم تو هستی که هستم
به تو تکیه میدم تورو میپرستم
به تو تکیه میدم که عاشق ترینی
که دلواپس لحظه های زمینی
من از تو نگفتم شنیده گرفتی
بیادت نبودم ندیده گرفتی
میخوام مثل آیینه روبروت بشینم
تو رو با تمام وجودم ببینم
بذار روح من با نگات زیرو رو شه
بذار پیرهن آسمونو بپوشه
همه دلخوشی هام گذشت وتو موندی
تو بیراهه هامو به مقصد رسوندی
امیدم به جز تو شده نا امیدی
همیشه تو آخر به دادم رسیدی
نبودی نبودم تو هستی که هستم
به تو تکیه میدم تو رو میپرستم
----------
("تیتراژ پایانی "سلام)
Friday, June 08, 2007
منو رها کن از این فکر تنهایی
دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم......تو رو هر طرف روو میکنم می بینم....
نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی....تو که لحظه لحظه حالم رو می دونی....
اگه این بهارم برنگردی خونه......دیگه چیزی از من یادت نمی مونه.......
منو رها کن از این فکر تنهایی تو نرفتی،نه تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی تو نرفتی،نه تو هنوزم اینجایی
دارم از خودم با فکر تو رد میشم.....دارم عاشقی رو با تو بلد میشم.....
نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی....تو که لحظه لحظه حالم رو می دونی.....
اگه این بهارم برنگردی خونه.....دیگه چیزی از من یادت نمی مونه.......
منو رها کن از این فکر تنهایی تو نرفتی نه تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی تو نرفتی نه تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی نه تو نرفتی تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی نه تو نرفتی تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی نه تو نرفتی تو هنوزم اینجایی
منو رها کن از این فکر تنهایی
........................
.........
تیتراژ پایانی شب شیشه ای
Download It Here
Monday, June 04, 2007
I've fallen in love with your eyes...
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تورا پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
وقتی عطش طعم تورا
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بود مو چشمان تو
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی